خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سبزی
[اسم]
herb
/ɜrb/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سبزی
گیاه دارویی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سبزی
گیاه
1.dried herbs
1. سبزی خشکشده
2.Some special herbs can heal dangerous illnesses.
2. برخی گیاهان دارویی خاص میتوانند بیماریهای خطرناک را درمان کنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
heraldry
herald
hera
her majesty
her hair was long and swept back.
herbaceous
herbaceous border
herbal
herbal medicine
herbal tea
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان