خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مانع
[اسم]
hindrance
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مانع
بازدارنده، مزاحم، سد راه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مانع
تصاویر
کلمات نزدیک
hindquarters
hindlimb
hindi
hinder
hind legs
hindsight
hindu
hinduism
hinge
hinged
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان