Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مانع شدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to hinder
/ˈhɪndər/
فعل گذرا
[گذشته: hindered]
[گذشته: hindered]
[گذشته کامل: hindered]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مانع شدن
سد راه شدن، جلوگیری کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باز داشتن
جلوگیری کردن
مانع شدن
مترادف و متضاد
hamper
impede
inhibit
facilitate
help
1.A drought hinders the growth of plants.
1. خشکسالی، از رشد گیاهان جلوگیری میکند.
2.Deep mud hindered travel in urban centers.
2. گل و لای عمیق مانع از سفر به مراکز شهری شد.
3.Mona's gloomy nature hinders her relationships with other people.
3. خلق و خوی افسرده "مونا" مانع از روابط او با دیگران میشود.
4.Teachers are hindered by a lack of resources.
4. کمبود منابع، سد راه معلمان میشود.
5.The storm hindered the pursuit of the fleeing prisoners.
5. طوفان مانع از تعقیب زندانیان فراری شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hind legs
hind
himself
himalayas
him
hindi
hindlimb
hindquarters
hindrance
hindsight
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان