خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . اشاره
2 . پند
3 . ذره
4 . اشاره کردن
[اسم]
hint
/hɪnt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اشاره
راهنمایی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشاره
ایما
گوشه
کنایه
مترادف و متضاد
indication
subtle hint
اشاره نامحسوس
to give a hint of something
(به چیزی) اشاره کردن
He has given no hint of his views.
او هیچ اشارهای به دیدگاههایش نکرده است.
2
پند
اندرز
1.The magazine gives lots of useful hints on how to save money.
1. این مجله پندهای سودمند زیادی در چگونگی صرفهجویی در پول میدهد.
3
ذره
مقدار کم، اندکی
a hint of something
ذرهای از چیزی
There’s a hint of garlic in the soup.
ذرهای [مقدار کمی] سیر در این سوپ هست.
[فعل]
to hint
/hɪnt/
فعل ناگذر
[گذشته: hinted]
[گذشته: hinted]
[گذشته کامل: hinted]
صرف فعل
4
اشاره کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اشاره کردن
1.Sarah hinted that she might be leaving.
1. سارا اشاره کرد که ممکن است [احتمال دارد] برود.
2.She hinted at the possibility of a recount of the votes.
2. او به امکان بازشماری رایها اشاره کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
hinny
hinged
hinge
hinduism
hindu
hinterland
hip
hip hop
hip pocket
hip-hop
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان