خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قاطی کردن
[عبارت]
hit the roof
/hɪt ðə ruf/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قاطی کردن
از کوره در رفتن، جوش آوردن، کفری شدن
informal
مترادف و متضاد
hit the ceiling
1.My father hit the roof when I damaged the car.
1. وقتی که به اتومبیل آسیب زدم، پدرم از قاطی کرد.
2.Promise you won't hit the roof when I tell you this.
2. قول بده که وقتی این را به تو بگویم از کوره درنمیروی.
تصاویر
کلمات نزدیک
hit the road, jack!
hit the road
hit the nail on the head
hit the jackpot
hit the hay
hit the sack
hit the showers
hit the stores
hit-and-miss
hit-and-run
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان