خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . نشان دادن
2 . مصور کردن (کتاب و مجله و...)
3 . با مثال یا تصویر روشن کردن (مطلب)
[فعل]
to illustrate
/ˈɪləˌstreɪt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: illustrated]
[گذشته: illustrated]
[گذشته کامل: illustrated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
نشان دادن
نمایش دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
نشان دادن
مترادف و متضاد
demonstrate
exemplify
show
to illustrate something
چیزی را نشان دادن
These stories illustrate Mark Twain's serious side.
این داستانها بُعد جدی شخصیت "مارک تواین" را نشان میدهد.
2
مصور کردن (کتاب و مجله و...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تصویر کردن
مترادف و متضاد
add drawings to
decorate
embellish
to illustrate something
چیزی را مصور کردن
The book is beautifully illustrated by the author.
این کتاب به زیبایی توسط مؤلف مصور شدهاست.
3
با مثال یا تصویر روشن کردن (مطلب)
توضیح دادن
مترادف و متضاد
exemplify
explain
to illustrate something with something
چیزی را با چیزی توضیح دادن
The speaker illustrated his thesis with three case studies.
سخنران نظریهاش را با سه مطالعه موردی توضیح داد.
تصاویر
کلمات نزدیک
illusory
illusion
illuminator
illumination
illuminating
illustrated
illustration
illustrative
illustrator
illustrious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان