خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پی در پی
[قید]
in a row
/ɪn ə roʊ/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پی در پی
پشت سر هم
مترادف و متضاد
consecutively
1.I met her three days in a row.
1. سه روز پی در پی، او را دیدم.
تصاویر
کلمات نزدیک
in a pig's eye
in a nutshell
in a moment
in a minute
in a mess
in a rush
in a sense
in a stew
in a while crocodile
in a world of your own
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان