خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . در وسط
[عبارت]
in the middle
/ɪn ðə ˈmɪdəl/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
در وسط
وسط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
در اواسط
1.He was standing in the middle of the room.
1. او وسط اتاق ایستاده بود.
2.This chicken isn't cooked in the middle.
2. وسط این مرغ پخته نشده است.
تصاویر
کلمات نزدیک
in the meantime
in the margin
in the long term
in the long run
in the living room there's a beautiful sofa on the right.
in the morning
in the near future
in the north, iran borders azarbaijan, armenia and turkmenistan.
in the north, it's mild and moist.
in the nude
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان