خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بهموقع
2 . با گذشت زمان
[عبارت]
in time
/ɪn taɪm/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بهموقع
سروقت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
به موقع
1.I came back in time for Molly's party.
1. برای تولد "مالی" بهموقع برگشتم.
2
با گذشت زمان
1.In time, it got easier to deal with her death.
1. با گذشت زمان، کنار آمدن با مرگ او آسانتر شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
in this day and age
in theory
in the zone
in the works
in the wild
in total
in transition
in tray
in tune
in turn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان