خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . درونزاد
2 . خویشآمیزشی (نژاد حیوانات)
[صفت]
inbred
/ˌɪnˈbred/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inbred]
[حالت عالی: most inbred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
درونزاد
ذاتی، فطری
مترادف و متضاد
inborn
innate
1.Some people have an inbred talent to become a musician.
1. برخی افراد استعداد ذاتی برای موسیقیدان شدن دارند.
2
خویشآمیزشی (نژاد حیوانات)
an inbred racehorse
یک اسب مسابقه خویشآمیزشی
تصاویر
کلمات نزدیک
inbox
inbounds
inborn
inboard
inauspicious
inbreeding
inc
inca
incalculable
incandescent
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان