خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بیتجربه
[صفت]
inexperienced
/ˌɪn.ɪkˈspɪr.iː.ənst/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more inexperienced]
[حالت عالی: most inexperienced]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بیتجربه
خام
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیتجربه
تازهکار
چشم و گوش بسته
خام
نپخته
ناپخته
صفرکیلومتر
کمتجربه
مترادف و متضاد
experienced
1.I was young and inexperienced.
1. من جوان و بیتجربه بودم.
2.They are young inexperienced parents and need support.
2. آنها والدین جوان بیتجربهای هستند و به حمایت نیاز دارند.
تصاویر
کلمات نزدیک
inexperience
inexpensively
inexpensive
inexorable
inexhaustible
inexpert
inexpertise
inexpertly
inexplicable
inexplicably
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان