خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جزیره
[اسم]
island
/ˈɑɪ.lənd/
قابل شمارش
1
جزیره
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جزیره
مترادف و متضاد
isle
continent
mainland
1.a desert island
1. جزیرهای خالی از سکنه
2.a Pacific island
2. جزیرهای در اقیانوس آرام
3.They live on the large Japanese island of Hokkaido.
3. آنها در جزیره بزرگ ژاپنی "هوکایدو" زندگی میکنند.
تصاویر
کلمات نزدیک
islamist
islamic-iranian culture
islamic revolution anniversary
islamic
islam
island-hopping
islander
isle
isobar
isolate
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان