1 . سرم
[اسم]

IV

(intravenous)
/ˌaɪ ˈviː/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سرم تو رگی

معادل ها در دیکشنری فارسی: سرم
مترادف و متضاد drip
  • 1.She's been put on a drip.
    1. به او سرم وصل شده است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان