خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . قضاوت
[اسم]
judgment
/ˈdʒʌdʒ.mənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قضاوت
تصمیمگیری
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تمیز
دادنامه
داوری
رای
قضا
قضاوت
a bias judgment
یک قضاوت سوگیرانه
to make a judgment
قضاوت کردن
He refused to make a judgement about the situation.
او نپذیرفت که درباره (آن) موقعیت قضاوت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک
judgement day
judge
jude
judder
judas tree
judgment day
judgmental
judicial
judiciary
judicious
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان