خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پریدن
2 . از جا پریدن (از ترس، شگفتی و ...)
3 . سریع سوار (قطار و ...) شدن (معمولا به طور غیرقانونی)
4 . ترک کردن (کشتی بدون اجازه)
5 . پرش
6 . مانع (اسبدوانی)
7 . افزایش (ناگهانی و شدید)
[فعل]
to jump
/dʒʌmp/
فعل گذرا
[گذشته: jumped]
[گذشته: jumped]
[گذشته کامل: jumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پریدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پریدن
جستن
جهیدن
مترادف و متضاد
hop
leap
skip
spring
to jump over/across/onto ... something
از روی/از/روی و... چیزی پریدن
1. Can you jump over this stream?
1. میتوانی از این جوی آب بپری؟
2. He jumped over the wall and ran off.
2. او از روی دیوار پرید و در رفت.
to jump up and down
بالا و پایین پریدن
1. Fans were jumping up and down and cheering.
1. هوادارها داشتند بالا و پایین میپریدند و شادی میکردند.
2. The children were jumping up and down with excitement.
2. بچهها با هیجان بالا و پایین میپریدند.
to jump from/out of/onto ... something
از/خارج از/به و... چیزی پریدن
1. She ran across the grass and jumped into the water.
1. او از علفها عبور کرد و به درون آب پرید.
2. Three people saved themselves by jumping from the window.
2. سه نفر با پریدن از پنجره خودشان را نجات دادند.
2
از جا پریدن (از ترس، شگفتی و ...)
to make somebody jump
کسی را از جا پراندن
Her scream made me jump.
فریاد او مرا از جایم پراند.
3
سریع سوار (قطار و ...) شدن (معمولا به طور غیرقانونی)
4
ترک کردن (کشتی بدون اجازه)
[اسم]
jump
/dʒʌmp/
قابل شمارش
5
پرش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرش
جست
جهش
خیز
خیزش
مترادف و متضاد
bounce
hop
leap
1.He won with a jump of 8.5 meters.
1. او با پرشی هشت و نیم متری پیروز شد.
6
مانع (اسبدوانی)
مترادف و متضاد
obstacle
7
افزایش (ناگهانی و شدید)
تصاویر
کلمات نزدیک
jumbo jet
jumbo
jumble sale
jumble
july
jump at
jump down one's throat
jump for joy
jump into
jump jet
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان