1 . پریدن 2 . از جا پریدن (از ترس، شگفتی و ...) 3 . سریع سوار (قطار و ...) شدن (معمولا به طور غیرقانونی) 4 . ترک کردن (کشتی بدون اجازه) 5 . پرش 6 . مانع (اسب‌دوانی) 7 . افزایش (ناگهانی و شدید)
[فعل]

to jump

/dʒʌmp/
فعل گذرا
[گذشته: jumped] [گذشته: jumped] [گذشته کامل: jumped]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پریدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: پریدن جستن جهیدن
مترادف و متضاد hop leap skip spring
to jump over/across/onto ... something
از روی/از/روی و... چیزی پریدن
  • 1. Can you jump over this stream?
    1. می‌توانی از این جوی آب بپری؟
  • 2. He jumped over the wall and ran off.
    2. او از روی دیوار پرید و در رفت.
to jump up and down
بالا و پایین پریدن
  • 1. Fans were jumping up and down and cheering.
    1. هوادارها داشتند بالا و پایین می‌پریدند و شادی می‌کردند.
  • 2. The children were jumping up and down with excitement.
    2. بچه‌ها با هیجان بالا و پایین می‌پریدند.
to jump from/out of/onto ... something
از/خارج از/به و... چیزی پریدن
  • 1. She ran across the grass and jumped into the water.
    1. او از علف‌ها عبور کرد و به درون آب پرید.
  • 2. Three people saved themselves by jumping from the window.
    2. سه نفر با پریدن از پنجره خودشان را نجات دادند.

2 از جا پریدن (از ترس، شگفتی و ...)

to make somebody jump
کسی را از جا پراندن
  • Her scream made me jump.
    فریاد او مرا از جایم پراند.

3 سریع سوار (قطار و ...) شدن (معمولا به طور غیرقانونی)

4 ترک کردن (کشتی بدون اجازه)

[اسم]

jump

/dʒʌmp/
قابل شمارش

5 پرش

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرش جست جهش خیز خیزش
مترادف و متضاد bounce hop leap
  • 1.He won with a jump of 8.5 meters.
    1. او با پرشی هشت و نیم متری پیروز شد.

6 مانع (اسب‌دوانی)

مترادف و متضاد obstacle

7 افزایش (ناگهانی و شدید)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان