1 . کنترل کردن
[عبارت]

keep control of

/kip kənˈtroʊl ʌv/

1 کنترل کردن کنترل چیزی را حفظ کردن

  • 1.She struggled to keep control of her voice.
    1. او تلاش کرد تا صدایش را کنترل کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان