Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . بوسیدن
2 . بوسه
3 . مختصر و مفید
[فعل]
to kiss
/kɪs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: kissed]
[گذشته: kissed]
[گذشته کامل: kissed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بوسیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بوسیدن
ماچ کردن
مترادف و متضاد
brush one's lips against
peck
smooch
1.He kissed the children good night.
1. او به بچه هایش شب بخیر گفت و آنها را بوسید.
2.She kissed him on the cheek.
2. او گونه اش را بوسید.
[اسم]
kiss
/kɪs/
قابل شمارش
2
بوسه
بوس
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بوس
بوسه
ماچ
مترادف و متضاد
peck
smooch
x
1.a kiss on the lips
1. بوسهای بر لبها
2.Give me a kiss!
2. یه بوس بهم بده [بوسم کن]!
[عبارت]
KISS
(Keep it Short and Simple)
/kɪs/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
مختصر و مفید
مختصر و ساده
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
kislev
kishke
kishar
kirtle
kirsch
kiss and make up
kiss and tell
kiss arse
kiss ass
kiss ass goodbye
کلمات نزدیک
kirk
kiribati
kipper
kip
kiosk
kiss of death
kiss of life
kiss up to someone
kissable
kit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان