خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . آخری
2 . دومی (از بین دو چیز)
[صفت]
latter
/ˈlætər/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آخری
دوم، بعدی
1.In the latter stages of the fight he began to tire.
1. در مراحل بعدی مبارزه او شروع به خسته شدن کرد.
2.She was born in the latter half of the 18th century.
2. او در نیمه ی دوم قرن 18 ام به دنیا آمده بود.
3.The latter part of the book was hardest to write.
3. بخش آخر کتاب سخت ترین بخش نوشتن بود [بخش دوم آن کتاب، برای نوشتن، سختترین بخش بود].
[ضمیر]
latter
/ˈlætər/
2
دومی (از بین دو چیز)
1.I studied both French and German, but I preferred the latter.
1. هم زبان فرانسه خواندم و هم زبان آلمانی، اما دومی را بیشتر دوست داشتم [ترجیح میدادم].
تصاویر
کلمات نزدیک
latte
latitudinal
latitude
latino
latin american
latter-day
latterly
lattice
lattice-work
latticed
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان