خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حد
2 . محدوده
3 . محدود کردن
[اسم]
limit
/ˈlɪm.ət/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حد
مرز، محدودیت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حد
نهایت
محدوده
1.There's a limit to my patience.
1. صبر من حدی دارد.
2
محدوده
مرز
مترادف و متضاد
boundary
1.They live within the city limits.
1. آنها در محدوده شهر زندگی میکنند.
[فعل]
to limit
/ˈlɪm.ət/
فعل گذرا
[گذشته: limited]
[گذشته: limited]
[گذشته کامل: limited]
صرف فعل
3
محدود کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
منحصر کردن
محدود کردن
1.I've been asked to limit my speech to ten minutes maximum.
1. از من درخواست شده است تا سخنرانیام را به حداکثر ده دقیقه، محدود کنم.
تصاویر
کلمات نزدیک
limewater
limestone
limerick
limelight
limeade
limitation
limited
limited company
limited edition
limited liability company
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان