خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از کوره دررفتن
2 . عقل خود را از دست دادن
[عبارت]
lose one's shit
/lˈuːz wˈʌnz ʃˈɪt/
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
از کوره دررفتن
جوش آوردن، قاطی کردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
lose one's cool
lose one's temper
1.I know I shouldn't have yelled at her but I just lost my cool.
1. میدانم که نباید سر او داد میزدم، ولی از کوره دررفتم.
2.My mom lost her shit when she found out that my sister had taken money from her purse without permission.
2. مامانم از کوره دررفت وقتی که فهمید خواهرم بدون اجازه از کیف او پول برداشته است.
2
عقل خود را از دست دادن
دیوانه شدن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
lose one's mind
1.Why did I get up from my desk? Oh man, I'm definitely losing my shit.
1. چرا از میزم بلند شدم؟ وای، قطعاً دارم عقلم را از دست میدهم.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
byzantine blue
macchiato
rich black
barista
raisin black
chrysler blue
coulis
ganache
duke blue
brandy butter
کلمات نزدیک
have shit for brains
give the shits
diddly shit
beat the shit out of
be shitting it
shit a brick
shit pants
shit happens
shit on
shit stain
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان