خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تکه
2 . بادکردگی
3 . آدم کودن
[اسم]
lump
/lʌmp/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تکه
قطعه، [تکهای از جسم سخت]
a lump of coal
تکهای زغال سنگ
2
بادکردگی
برآمدگی، غده
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آماس
برآمدگی
برجستگی
1.I have a lump on my head.
1. بادکردگیای روی سرم دارم [سرم باد کرده است].
3
آدم کودن
آدم چاق و تنبل
disapproving
informal
تصاویر
کلمات نزدیک
luminous
luminosity
luminescent
luminary
lumen
lump sum
lumpen
lumpy
luna
lunacy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان