خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از چیزی سر در آوردن
[عبارت]
make head or tail of something
/meɪk hɛd ɔr teɪl ʌv ˈsʌmθɪŋ/
1
از چیزی سر در آوردن
ته و توی چیزی را در آوردن
مترادف و متضاد
find in
understand
1.I was unable to make heads or tails of our company's plans to restructure our department.
1. من نتوانستم از برنامههای شرکت برای نوسازی کردن بخش ما سر در بیاورم.
تصاویر
کلمات نزدیک
make headlines
make hay while the sun is shining.
make goo-goo eyes at someone
make generalizations about
make fun of
make headway
make it
make it clear
make it in
make it up with
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان