1 . جویدن
[فعل]

to masticate

/ˈmæstɪkeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: masticated] [گذشته: masticated] [گذشته کامل: masticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جویدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جویدن
  • 1.This animal eats fruit from several trees but does not masticate the food.
    1. این حیوان از درخت های متعددی میوه می خورد اما غذا را نمی جود.
تصاویر
  •  تصویر to masticate - دیکشنری انگلیسی بیاموز
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان