خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . جویدن
[فعل]
to masticate
/ˈmæstɪkeɪt/
فعل ناگذر
[گذشته: masticated]
[گذشته: masticated]
[گذشته کامل: masticated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جویدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جویدن
1.This animal eats fruit from several trees but does not masticate the food.
1. این حیوان از درخت های متعددی میوه می خورد اما غذا را نمی جود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
masterpiece
masterly
masterfully
masterful
master of ceremonies
mastication
mastiff
mat
matador
match
کلمات نزدیک
mastic
masthead
master’s degree
mastery
masterpiece
mastiff
masturbate
masturbation
mat
matador
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان