خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . مدیریت میانی
[اسم]
middle management
/ˌmɪdl ˈmænɪdʒmənt/
قابل شمارش
1
مدیریت میانی
مدیریت رده ی دوم
1.The company has weak middle management and poor internal communication.
1. شرکت مدیریت میانی و ارتباطات داخلی ضعیفی داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک
middle ground
middle finger
middle england
middle east
middle ear
middle name
middle of nowhere
middle persian
middle school
middle-age spread
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان