1 . چیز پیچیده و گیج‌کننده 2 . چیز آزاردهنده 3 . گیج کردن
[اسم]

mindfuck

/mˈaɪndfʌk/
قابل شمارش

1 چیز پیچیده و گیج‌کننده

culturally sensitive informal
  • 1.That movie was a mindfuck. The one character existed in seven different time periods!
    1. آن فیلم یک چیز پیچیده و گیج‌کننده بود. یک شخصیت آن در هفت بازه زمانی متفاوت وجود داشت!
  • 2.Well, that's a total mindfuck! Can you please try explaining it again in terms the average person would understand?
    2. خب، آن یک چیز کاملاً پیچیده و گیج‌کننده است! می‌شود لطفا دوباره سعی کنید به گونه‌ای توضیح دهید که یک آدم (با هوش) متوسط بفهمد؟

2 چیز آزاردهنده تجربه آزاردهنده

culturally sensitive humorous
  • 1.Have you heard the horrible things her husband has said to her? They're all total mindfucks.
    1. چیزهای وحشتناکی را که شوهرش به گفته است، شنیده‌ای؟ همگی چیزهای کاملاً آزاردهنده‌ای هستند.
[فعل]

to mindfuck

/mˈaɪndfʌk/
فعل گذرا
[گذشته: mindfucked] [گذشته: mindfucked] [گذشته کامل: mindfucked]

3 گیج کردن سردرگم کردن

culturally sensitive informal
مترادف و متضاد confuse destabilize
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان