خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تکگویی
[اسم]
monologue
/ˈmɑːnəlɔːɡ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
تکگویی
مونولوگ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکگویی
1.He went into a long monologue about life in America.
1. او یک تکگویی طولانی راجع به زندگی در آمریکا را شروع کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
monolithic
monolith
monolingual
monograph
monogram
monomania
mononucleosis
monoplane
monopolism
monopolist
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان