خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . عبوس
[صفت]
morose
/məˈroʊs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: moroser]
[حالت عالی: morosest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
عبوس
کجخلق، بدعنق
مترادف و متضاد
ill-tempered
melancholy
sullen
cheerful
1.she was morose and silent when she got home.
1. او وقتی به خانه رسید، عبوس و ساکت بود.
تصاویر
کلمات نزدیک
moronic
moron
morocco
moroccan
morning sickness
morpheme
morphine
morphology
morris
morris dance
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان