1 . عبوس
[صفت]

morose

/məˈroʊs/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: moroser] [حالت عالی: morosest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عبوس کج‌خلق، بدعنق

مترادف و متضاد ill-tempered melancholy sullen cheerful
  • 1.she was morose and silent when she got home.
    1. او وقتی به خانه رسید، عبوس و ساکت بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان