خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حرکت
[اسم]
motion
/ˈmoʊʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
حرکت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تکان
جم
جنبش
حرکت
1.The motion of the flame was hypnotic.
1. حرکت شعله هیپنوتیزمکننده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
motherhood
mother wit
mother hubbard
mother-in-law
mother's day
motion picture
motion sickness
motionless
motivate
motivated
کلمات نزدیک
motile
motif
mother’s day
motherly
motherless
motion picture
motionless
motionlessness
motivate
motivated
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان