خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . تشویق کردن
2 . وادار به کاری کردن
[فعل]
to motivate
/ˈmoʊtɪveɪt/
فعل گذرا
[گذشته: motivated]
[گذشته: motivated]
[گذشته کامل: motivated]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تشویق کردن
ترغیب کردن، انگیزه دادن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
الهام بخشیدن
تشویق کردن
مترادف و متضاد
inspire
provoke
stimulate
1.She's very good at motivating her students.
1. او در تشویق کردن دانشآموزانش خیلی خوب است.
2.The plan is designed to motivate employees to work more efficiently.
2. (این) برنامه طراحی شدهاست تا کارمندان را به بهتر کار کردن ترغیب کند.
2
وادار به کاری کردن
تحریک کردن، انگیزه دادن
مترادف و متضاد
drive
1.Some people are motivated by greed.
1. برخی افراد توسط طمع وادار به کار میشوند.
2.Was he motivated solely by a desire for power?
2. آیا او تنها توسط اشتیاقش به قدرت انگیزه میگرفت؟
تصاویر
کلمات نزدیک
motionlessness
motionless
motion picture
motion
motile
motivated
motivating
motivation
motive
motive for a crime
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان