خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . بالا رفتن
2 . افزایش یافتن
3 . ترتیب دادن
4 . سوار (اسب و ...) شدن
5 . کوهستان
6 . اسب
[فعل]
to mount
/maʊnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mounted]
[گذشته: mounted]
[گذشته کامل: mounted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بالا رفتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بالا رفتن
بالا آمدن
formal
مترادف و متضاد
ascend
climb
go up
descend
1.Congressman Jones mounted the platform to make his speech.
1. نماینده مجلس آقای "جونز" از سکو(ی تریبون) بالا رفت تا سخنرانی کند.
2.My sister couldn't mount the horse so they gave her a pony instead.
2. خواهرم نمیتوانست از اسب بالا برود [سوار شود] به خاطر همین در عوضش برایش اسبچه خریدند.
3.The watchman mounted the tower to see if there were any people in the vicinity.
3. نگهبان از برج بالا رفت تا ببیند آیا فردی در حوالی هست یا نه.
2
افزایش یافتن
formal
مترادف و متضاد
grow
increase
rise
decrease
diminish
1.Tension in the area is mounting.
1. تنش در این منطقه در حال افزایش یافتن است.
3
ترتیب دادن
تدارک دیدن، مهیا کردن
formal
مترادف و متضاد
arrange
to mount a protest
اعتراض ترتیب دادن
4
سوار (اسب و ...) شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سوار شدن
formal
1.He mounted his horse and rode away.
1. او سوار اسبش شد و رفت.
[اسم]
mount
/maʊnt/
قابل شمارش
5
کوهستان
کوه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کوهستان
کوه
formal
مترادف و متضاد
mountain
Mt.
mount Kilimanjaro
کوهستان کلیمانجارو
6
اسب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مرکب
مال
مترادف و متضاد
horse
تصاویر
کلمات نزدیک
mound
motto
mottled
motte-and-bailey castle
motorway
mount everest
mount up
mountain
mountain bike
mountain biking
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان