خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کوه
[اسم]
mountain
/ˈmɑʊnt.ən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
کوه
کوهستان
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جبل
کوهی
کوهستان
کوه
مترادف و متضاد
peak
range
a chain/range of mountains
رشته کوه/سلسله جبال
The Rockies are a mountain range in the western United States.
"راکی" رشته کوهی در غرب ایالات متحده است.
in the mountains
در کوهستان
We spent a week walking in the mountains.
ما یک هفته در کوهستان پیادهروی کردیم.
to go mountain climbing
به کوهنوردی رفتن
I'd love to go mountain climbing.
من دوست دارم به کوهنوردی بروم.
to climb a mountain
کوهنوردی کردن
We climbed the mountain.
ما از آن کوه بالا رفتیم.
to enjoy the mountain air/scenery
از هوا/منظره کوهستان لذت بردن
mountain roads/streams/villages
جادهها/رودخانهها/روستاهای کوهستانی
mountain top
قله کوه
a mountain rescue team
تیم امداد کوهستان
تصاویر
کلمات نزدیک
mount up
mount everest
mount
mound
motto
mountain bike
mountain biking
mountain lion
mountain range
mountain rescue
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان