خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . غذا
[اسم]
nosh
/nɑːʃ/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
غذا
وعده غذایی
old use
مترادف و متضاد
food
meal
1.Did you have a good nosh?
1. وعده غذایی خوبی خوردی؟
2.She likes her nosh.
2. او غذایش را دوست داشت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
nosey
nosegay
nosebleed
nose ring
nose job
nosh-up
nostalgic
nostril
nosy
notable
کلمات نزدیک
north african
north africa
multipurpose
molecular biology
like a red rag to a bull
online banking
online gaming
open-toed
throw a party
throw a punch
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان