1 . دل چیزی را داشتن
[عبارت]

not have the heart to do something

/nɒt hæv ðə hɑːt tuː duː ˈsʌmθɪŋ/

1 دل چیزی را داشتن دل نیامدن

informal
  • 1.I don't have the heart to tell him that his dog died.
    1. دلم نمی‌آید که به او بگویم سگش مرده است.
  • 2.I don't have the heart to tell him the truth.
    2. دل گفتن حقیقت به او را ندارم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان