1 . مجبور کردن 2 . ضامن گذاشتن 3 . محدود
[فعل]

to obligate

/ˈɑːblᵻɡˌeɪt/
فعل گذرا
[گذشته: obligated] [گذشته: obligated] [گذشته کامل: obligated]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مجبور کردن وادار کردن

2 ضامن گذاشتن

[صفت]

obligate

/ˈɑːblᵻɡˌeɪt/
قابل مقایسه

3 محدود متعهد

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان