1 . پا در هوا نبودن
[جمله]

one's feet on the ground

/wʌnz fit ɑn ðə graʊnd/

1 پا در هوا نبودن جای خود را محکم کردن

  • 1.He is new at the job, but soon he'll get his feet on the ground.
    1. او در کارش تازه کار است، اما خیلی زود او جای خودش را محکم می کند.
  • 2.The new manager has his feet on the ground. He will probably be able to come up with a sensible solution to our problem.
    2. مدیر جدید پا در هوا نیست. او احتمالا خواهد توانست راه حلی منطقی برای مشکل ما پیدا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان