1 . باز 2 . سر باز (مکان) 3 . پذیرا 4 . روراست 5 . نامعین 6 . در دسترس 7 . عمومی 8 . آشکار 9 . باز کردن 10 . افتتاح کردن 11 . آغاز کردن 12 . فضای باز
[صفت]

open

/ˈoʊ.pən/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 باز

مترادف و متضاد ajar not closed unfastened unlocked closed shut
  • 1.Her coat was open.
    1. (دکمه‌های) پالتوی او باز بود.
  • 2.Is the museum open on Sundays?
    2. آیا آن موزه یکشنبه‌ها باز است؟
  • 3.Our phone lines are open until 9 p.m. Central time.
    3. خطوط تلفن ما تا ساعت 9 شب به وقت مرکزی باز هستند.
  • 4.The supermarket is open till 10.00 p.m.
    4. سوپرمارکت تا ساعت 10 شب باز است.
to throw/swing/fly open
ناگهان/آرام/باشدت و ناگهانی باز شدن
  • 1. The bar door flew open and a noisy group burst in.
    1. در بار ناگهان باز شد و یک دسته آدم پرسروصدا داخل شدند.
  • 2. The gates swung silently open.
    2. دروازه‌ها بی‌صدا باز شدند.
wide open
کاملاً باز [بازِ باز]
  • All the windows were wide open.
    همه پنجره‌ها کاملاً باز بودند.
open mouth/eye, etc.
دهان/چشم/ و ... باز
  • He was breathing through his open mouth.
    او داشت از (طریق) دهان بازش نفس می‌کشید.
to keep open
باز نگه داشتن
  • 1. She had difficulty keeping her eyes open.
    1. او به‌سختی چشمانش را باز نگه داشته بود.
  • 2. The mountain pass is kept open year-round.
    2. آن مسیر کوهستانی در تمام سال باز نگه داشته می‌شود.
to leave something open
چیزی را باز گذاشتن
  • 1. Kasparov had left his bishop open.
    1. "کاسپاروو"، فیلش را باز [بی‌دفاع] گذاشت.
  • 2. Leave the envelope open.
    2. پاکت نامه را باز بگذار.
کاربرد صفت open به معنای باز
معادل فارسی صفت open "باز" است. صفت open یا باز، در این مفهوم می‌تواند به هر چیزی که بسته یا پوشیده‌نشده باشد و یا دردسترس و قابل‌استفاده باشد، اشاره داشته باشد.
- اشاره به دسترسی یا اجازه ورود به چیزی یا کسی دادن. مثال:
".The supermarket is open till 10.00 p.m" (سوپرمارکت تا ساعت 10 شب باز است.)
- بسته نبودن دکمه، زیپ، بند و... لباس. مثال:
".Her coat was open" ((دکمه‌های) پالتوی او باز بود.)

2 سر باز (مکان) روباز

معادل ها در دیکشنری فارسی: روباز
مترادف و متضاد roofless
  • 1.I like open spaces such as parks and gardens.
    1. من از فضاهای سر باز مانند پارک‌ها و بوستان‌ها خوشم می‌آید.
  • 2.We have an open courtyard.
    2. ما یک حیاط سر باز داریم.
کاربرد صفت open به معنای (مکان) سر باز
صفت open در این مفهوم به توصیف مکانی (خانه، حیاط، استخر و...) می‌پردازد که سقف ندارد. مثال:
"an open courtyard" (حیاط سر باز)

3 پذیرا

مترادف و متضاد receptive
to be open to something
پذیرای چیزی بودن
  • 1. The union was open to suggestions for improvements.
    1. اتحادیه پذیرای پیشنهاداتی برای اصلاحات بود.
  • 2. This is only a proposal. I'm open to suggestions.
    2. این تنها یک پیشنهاد است. من پذیرای نظرات هستم.

4 روراست صادق

مترادف و متضاد frank honest secretive
  • 1.She’s a very open person.
    1. او فرد بسیار روراستی است.
open with somebody
روراست با کسی
  • 1. She was always open with her parents.
    1. او همیشه با والدینش روراست بود.
  • 2. The couple are quite open with each other about their feelings.
    2. آن زوج کاملاً درباره احساساتشان با هم روراست هستند.
open about something
روراست درباره چیزی
  • She was quite open about her ambitions.
    او کاملاً راجع به بلندپروازی‌هایش روراست است.

5 نامعین نامشخص، نامعلوم

مترادف و متضاد undecided unresolved
wide open
کاملاً نامشخص
  • The race is still wide open.
    (نتیجه) آن مسابقه هنوز کاملاً نامشخص است.
an open question
سوالی نامعلوم
  • Which route is better remains an open question.
    کدام مسیر، بهتر است سوالی نامعلوم بماند.
to leave something open
چیزی را نامعین گذاشتن
  • “Where should we go on Friday?” “Let’s leave it open.”
    «جمعه کجا برویم؟» «بیا بگذاریم نامعین بماند.» [بیا هیچ تصمیمی درباره آن نگیریم.]

6 در دسترس قابل دسترس

مترادف و متضاد accessible available
  • 1.Is the offer still open?
    1. آیا آن پیشنهاد هنوز در دسترس است؟
  • 2.What options are open to us?
    2. چه گزینه‌هایی برای ما قابل دسترس است؟
open to
قابل دسترس برای
  • 1. The competition is open to young people under the age of 18.
    1. این رقابت [مسابقه] برای جوانان زیر 18 سال قابل دسترس است.
  • 2. The house is not open to the public.
    2. این خانه قابل دسترس عموم نیست.
to throw open
در دسترس/قابل دسترس قرار دادن
  • 1. The debate was thrown open to the audience.
    1. آن مذاکره در دسترس مخاطبان قرار گرفت.
  • 2. The house was thrown open to the public.
    2. آن خانه قابل دسترس عموم قرار گرفت.

7 عمومی همگانی

مترادف و متضاد general public private
open court
دادگاه عمومی
  • She was tried in open court.
    او در دادگاه عمومی محاکمه شد.

8 آشکار علنی، صریح، سرگشاده (نامه)

مترادف و متضاد conspicuous obvious overt concealed
  • 1.His eyes showed open admiration as he looked at her.
    1. وقتی که به او نگاه می‌کرد، چشمانش، تحسین آشکاری را نشان می‌دادند.
  • 2.Their open display of affection was sweet.
    2. نمایش آشکار علاقه‌شان، جذاب بود.
open letter
نامه سرگشاده
  • He published an open letter to the governor on a full page of the New York Times.
    او نامه‌ای سرگشاده به فرماندار را در یک صفحه کامل روزنامه نیویورک تایمز منتشر کرد.
[فعل]

to open

/ˈoʊ.pən/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: opened] [گذشته: opened] [گذشته کامل: opened]

9 باز کردن باز شدن، گشودن

معادل ها در دیکشنری فارسی: باز شدن باز کردن گشودن
مترادف و متضاد undo unfasten unfold unlock unwrap close lock shut
  • 1.Her eyes slowly opened.
    1. چشمانش به‌آرامی باز شدند.
  • 2.The door opened and Alan walked in.
    2. در باز شد و "آلن" وارد شد.
  • 3.The flowers are starting to open.
    3. گل‌ها [غنچه‌ها] دارند باز می‌شوند.
  • 4.The gate won't open.
    4. دروازه باز نمی‌شود.
  • 5.What time does the bank open?
    5. بانک چه زمانی باز می‌شود؟
to open something
چیزی را باز کردن
  • 1. He opened the letter and read it.
    1. او نامه را باز کرد و آن را خواند.
  • 2. Open the map on the table.
    2. نقشه را روی میز باز کن.
  • 3. Open your books to page 25.
    3. صفحه 25 کتاب‌هایتان را باز کنید.
  • 4. Please open your mouth.
    4. لطفاً دهانت را باز کن.
  • 5. She opened her bag and took out her passport.
    5. او کیفش را باز کرد و گذرنامه‌اش را بیرون آورد.
  • 6. She opened the door and went in.
    6. او در را باز کرد و داخل شد.
  • 7. Should I open another bottle?
    7. (در) یک بطری را دیگر باز کنم؟
  • 8. The company opened its doors for business a month ago.
    8. آن شرکت، یک ماه پیش درهایش را برای کسب‌وکار باز کرد [کسب‌وکارش را آغاز کرد].
  • 9. When did the country open its borders?
    9. چه زمانی آن کشور مرزهایش را باز کرد؟
  • 10. You can open your eyes now.
    10. حالا می‌توانی چشم‌هایت را باز کنی.
to open a bank account
حساب باز کردن
  • You need just one dollar to open a bank account with us.
    برای باز کردن حساب بانکی پیش ما [در بانک ما] فقط به یک دلار نیاز دارید.
to open a case
پرونده‌ای را باز کردن (در دادگاه)
  • Bernard had opened the case.
    "برنارد" پرونده را باز کرده بود.
کاربرد فعل open به معنای باز کردن و باز شدن
فعل open در مفهوم "باز کردن" و "باز شدن" اشاره دارد به عمل باز کردن و باز شدن هر چیزی که از لحاظ فیزیکی و یا حتی غیر فیزیکی (ذهنی) از قابلیت باز شدن برخوردار باشد. مثال:
- اشاره به باز کردن یا باز شدن درب، پنجره یا محفظه. مثال:
"to open a door" (باز کردن یک درب) (گذرا)
".The gate won't open" (دروازه باز نمی‌شود.) (ناگذر)
- اشاره به باز کردن یک بسته یا نامه. مثال:
".He opened the letter and read it" (او نامه را باز کرد و آن را خواند.)
- اشاره به باز کردن چشم و دهان. مثال:
".You can open your eyes now" (الان می‌توانی چشم‌هایت را باز کنی.)
".Don't open your mouth" (دهانت را باز نکن.) * البته در این مثال open به معنای صحبت نکردن نیز است.

10 افتتاح کردن افتتاح شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: افتتاح کردن
مترادف و متضاد establish end
  • 1.The bridge was opened by the governor.
    1. آن پل توسط فرماندار افتتاح شد.
  • 2.The new hospital opens on July 1st.
    2. بیمارستان جدید، یکم جولای افتتاح می‌شود.
  • 3.Two new restaurants open this week.
    3. دو رستوران جدید این هفته افتتاح می‌شوند.
to open something
چیزی را افتتاح کردن
  • 1. She began to teach and opened her own school.
    1. او تدریس را آغاز کرد و مدرسه خود را افتتاح کرد.
  • 2. Who is going to open the conference?
    2. چه کسی قرار است کنفرانس را افتتاح کند؟

11 آغاز کردن شروع کردن، آغاز شدن، شروع شدن

مترادف و متضاد begin start end finish
  • 1.How does the play open?
    1. آن نمایش چگونه شروع می‌شود؟
  • 2.The story opens with a murder.
    2. داستان با یک قتل آغاز می‌شود.
to open something
چیزی را آغاز کردن
  • 1. They will open the new season with a performance of “Carmen.”
    1. آن‌ها فصل جدید را با اجرایی از "کارمن" آغاز می‌کنند.
  • 2. Who is going to open the conference?
    2. چه کسی کنفرانس را آغاز خواهد کرد؟
to open an investigation
تحقیقاتی را آغاز کردن
  • The police have opened an investigation into the death.
    پلیس تحقیقاتی را در باب آن مرگ، آغاز کرده است.
[اسم]

the open

/ˈoʊ.pən/
غیرقابل شمارش

12 فضای باز

مترادف و متضاد outdoors
(out) in the open
در فضای باز
  • Children need to play out in the open.
    بچه‌ها نیاز دارند که در فضای باز بازی کنند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان