Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . وسیله تزئینی
2 . تزئین کردن
[اسم]
ornament
/ˈɔːrnəmənt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
وسیله تزئینی
آذین، تزئین
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آذین
آرایه
پیرایه
زینت
زیور
1.a glass ornament
1. یک وسیله تزئینی شیشه ای
2.Christmas tree ornaments
2. تزئینات درخت کریسمس
[فعل]
to ornament
/ˈɔːrnəmənt/
فعل گذرا
[گذشته: ornamented]
[گذشته: ornamented]
[گذشته کامل: ornamented]
صرف فعل
2
تزئین کردن
آراستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
آذینبندی کردن
آراستن
تزیین کردن
آرایش دادن
مترادف و متضاد
decorate
1.a room ornamented with carving
1. اتاقی تزئین شده با حکاکی
تصاویر
کلمات نزدیک
oriya
oriole
originator
originate
originally
ornamental
ornamentation
ornate
ornithologist
ornithology
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان