Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . دینگ (صدای زنگ و ...)
2 . به صدا در آوردن
3 . پیام دادن (با موبایل)
4 . استفاده کردن از دستور پینگ (کامپیوتر)
[اسم]
ping
/pɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دینگ (صدای زنگ و ...)
[فعل]
to ping
/pɪŋ/
فعل گذرا
[گذشته: pinged]
[گذشته: pinged]
[گذشته کامل: pinged]
صرف فعل
2
به صدا در آوردن
1.You have to ping the bell on the desk to get someone to come and attend to you.
1. شما باید این زنگوله را به صدا در بیاورید تا یک نفر بیاید و به کار شما رسیدگی کند.
3
پیام دادن (با موبایل)
ایمیل زدن
informal
1.I'll ping it to you later.
1. بعداً به تو پیام میدهم.
4
استفاده کردن از دستور پینگ (کامپیوتر)
specialized
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pinfold
pinfish
pinfall
piney
pineus pinifoliae
ping river
ping-pong
ping-pong ball
ping-pong table
pinger
کلمات نزدیک
pineapple
pine nut
pine marten
pine for
pine cone
ping-pong
pinion
pink
pink slip
pinkie
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان