خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . از نفس افتادن
2 . با هوا پر کردن
3 . به بیرون فوت کردن (دود سیگار و...)
[فعل]
to puff out
/pˈʌf ˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: puffed out]
[گذشته: puffed out]
[گذشته کامل: puffed out]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
از نفس افتادن
1.I can't walk any further - I'm puffed out!
1. دیگر نمیتوانم راه بروم؛ از نفس افتادم!
2
با هوا پر کردن
باد انداختن، باد کردن
1.She puffed out her cheeks.
1. او گونههایش را باد کرد.
3
به بیرون فوت کردن (دود سیگار و...)
بیرون دادن
1.He puffed out a perfect smoke ring.
1. او یک دود سیگار حلقهای بینقص به بیرون فوت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
puff adder
puff
puerto rico
puerile
pudgy
puff pastry
puffed
puffed-up
puffin
puffy
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان