خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کشیدن
2 . انجام دادن (کاری زیرکانه یا فریبآمیز)
3 . کشیده شدن (ماهیچه و...)
4 . کشش
5 . عمل کشیدن
6 . جذابیت
[فعل]
to pull
/pʊl/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: pulled]
[گذشته: pulled]
[گذشته کامل: pulled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
کشیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشاندن
کشیدن
مترادف و متضاد
sprain
strain
stretch
tear
to pull something
چیزی را کشیدن
Don't pull Ellie's hair!
موهای "الی" را نکش!
to pull at/on something
چیزی را کشیدن
A small child was pulling at her sleeve.
یک بچه کوچک داشت آستینش را میکشید.
to pull somebody/something + adv/prep
کسی/چیزی را (به حالتی/طرفی) کشیدن
1. He pulled her out of the water.
1. او دختر را از آب بیرون کشید.
2. He pulled the box across the floor to the door.
2. او جعبه را در امتداد زمین تا جلوی در کشید.
2
انجام دادن (کاری زیرکانه یا فریبآمیز)
informal
1.He's pulling some sort of trick on you.
1. او دارد روی تو نوعی کلک انجام میدهد [پیاده میکند].
2.What's he trying to pull this time?
2. این دفعه میخواهد چه کار (فریبآمیزی) انجام دهد؟
3
کشیده شدن (ماهیچه و...)
to pull a muscle/ligament/tendon
کشیده شدن ماهیچه/رباط/تاندون
[اسم]
pull
/pʊl/
غیرقابل شمارش
4
کشش
معادل ها در دیکشنری فارسی:
کشش
the pull of something
کشش چیزی
1. the earth’s gravitational pull
1. کشش گرانشی زمین
2. the magnetic pull
2. کشش مغناطیسی
5
عمل کشیدن
to give something a pull
چیزی را کشیدن
Give the rope a pull.
طناب را بکشید.
6
جذابیت
مترادف و متضاد
attraction
lure
تصاویر
کلمات نزدیک
pulitzer prize
pulchritude
puke
pujari
puja
pull a fast one
pull away
pull down
pull in
pull off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان