خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . کسی را دست انداختن
[جمله]
pull one's leg
/pʊl wʌnz lɛg/
1
کسی را دست انداختن
کسی را سر کار گذاشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سر کار گذاشتن
مترادف و متضاد
tease
trick
1.She said she found $1 million in the park, but I think she was just pulling my leg.
1. او گفت که یک میلیون دلار در پارک پیدا کرده است، ولی فکر کنم فقط داشت من را دست می انداخت.
تصاویر
کلمات نزدیک
pull off
pull in
pull down
pull away
pull a fast one
pull one's weight
pull out
pull over
pull over. the front tire is flat.
pull over. we have a flat.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان