خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . چیزی را از خود درآوردن
[عبارت]
pull something out of one's ass
/pˈʊl sˈʌmθɪŋ ˌaʊɾəv wˈʌnz ˈæs/
1
چیزی را از خود درآوردن
culturally sensitive
informal
مترادف و متضاد
fabricate
1.Whenever the teacher calls on him, Jake just pulls an answer out of his ass.
1. هر موقع که معلم "جِیک" را صدا میکند، او فقط یک جواب از خودش درمیآورد.
2.You just pulled those statistics out of your ass!
2. تو آن آمار را از خودت درآوردی!
تصاویر
کلمات نزدیک
piece of ass
mind out
mill around
give a rat's ass
measure up
ride ass
move along
move in together
move up
muck around
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان