Close the sidebar
خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
Close the sidebar
☰
1 . همکاری کردن
2 . کنترل کردن (احساسات)
3 . مدیریت کردن
[فعل]
to pull together
/pʊl təˈgɛðər/
فعل ناگذر
[گذشته: pulled together]
[گذشته: pulled together]
[گذشته کامل: pulled together]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
همکاری کردن
متحد شدن
1.If we all pull together, we’ll finish on time.
1. اگر همه با هم همکاری کنیم، بهموقع (کار را) تمام خواهیم کرد.
2.We don't have much time but if we all pull together we should get the job done.
2. زمان زیادی نداریم، اما اگر همگی همکاری کنیم، کار را تمام خواهیم کرد.
2
کنترل کردن (احساسات)
آرامش خود را حفظ کردن
to pull oneself together
احساسات خود را کنترل کردن/آرامش خود را حفظ کردن
1. Stop crying and pull yourself together!
1. دست از گریه بردار و آرامش خودت را حفظ کن!
2. With an effort Mary pulled herself together.
2. "ماری" با تلاش توانست (احساسات) خود را کنترل کند.
3
مدیریت کردن
1.We need an experienced manager to pull the department together.
1. ما به یک مدیر باتجربه نیاز داریم تا (این) بخش را مدیریت کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
pull to
pull through
pull the wool over eyes
pull the strings
pull the rug out from under
pull up
pull up short
pull up stakes
pull weight
pull wires
کلمات نزدیک
pull through
pull the wool over someone's eyes
pull the strings
pull the plug
pull the handbrake.
pull up
pull yourself together
pull-down menu
pull-out
pull-up
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان