خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پشتی
2 . پرورش دادن
3 . انتها
[صفت]
rear
/rɪr/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rearer]
[حالت عالی: rearest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پشتی
عقب
معادل ها در دیکشنری فارسی:
عقب
عقبی
1.The movie "Rear Window" was created by Alfred Hitchcock.
1. فیلم "پنجره پشتی" توسط "آلفرد هیچکاک" ساخته شد.
[فعل]
to rear
/rɪr/
فعل گذرا
[گذشته: reared]
[گذشته: reared]
[گذشته کامل: reared]
صرف فعل
2
پرورش دادن
بزرگ کردن
مترادف و متضاد
bring up
raise
1.Lions usually manage to rear about half the number of cubs born to them.
1. شیرها معمولا میتوانند حدودا نصف تعداد تولهشیرهایی که به دنیا آمدند را بزرگ کنند.
[اسم]
rear
/rɪr/
قابل شمارش
3
انتها
عقب، پشت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پشت
دنبال
دنباله
عقب
مترادف و متضاد
front
1.First class accommodation is towards the rear of the train.
1. صندلیهای درجه یک سمت انتهای (واگن) قطار است.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
reap
reamer
really
realize
realistic
rear end
rearview mirror
reason
reasonable
reasonably
کلمات نزدیک
reappraise
reappraisal
reappear
reaper
reap
rear admiral
rear-end
rear-ender
rear-view mirror
rear-wheel drive
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان