خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . حفظ کردن
[فعل]
to retain
/rɪˈteɪn/
فعل گذرا
[گذشته: retained]
[گذشته: retained]
[گذشته کامل: retained]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
حفظ کردن
نگه داشتن
formal
مترادف و متضاد
cling to
keep
maintain
preserve
abolish
give up
lose
to retain something
چیزی را نگه داشتن [حفظ کردن]
1. China dishes have the unique quality of retaining heat longer than metal pans.
1. ظروف چینی این قابلیت منحصر به فرد را دارند که میتوانند گرما را طولانیتر از ماهیتابههای فلزی حفظ کنند.
2. Despite her lack of funds Mrs. Reilly retained a detective to follow her spouse.
2. خانم "رایلی" علیرغم کمبود بودجه بازرسی را برای تعقیب همسرش نگه داشت.
3. Like the majority of people, I can retain the tune but not the words of a song.
3. مانند اکثریت مردم، من میتوانم تُن آهنگ را حفظ کنم اما واژهها را نه.
تصاویر
کلمات نزدیک
retailing
retailer
retail therapy
retail price index
retail price
retainer
retaining wall
retake
retaliate
retaliation
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان