خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . پرچ کردن
2 . میخکوب کردن
3 . میخپرچ
[فعل]
to rivet
/ˈrɪvɪt/
فعل گذرا
[گذشته: riveted]
[گذشته: riveted]
[گذشته کامل: riveted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پرچ کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرچ کردن
1.The steel plates were riveted together.
1. ورقههای فولادی به همدیگر پرچ شدند.
2
میخکوب کردن
مجذوب کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
میخکوب شدن
1.I was absolutely riveted by her story.
1. من واقعاً توسط داستان او میخکوب شده بودم.
[اسم]
rivet
/ˈrɪvɪt/
قابل شمارش
3
میخپرچ
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرچ
میخ پرچ
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
riverside
riverbank
river
rive
rival
rna
roach
road
roadhouse
roadrunner
کلمات نزدیک
riverside
riverboat
riverbed
riverbank
rivera
riveting
riviera
rivulet
riyadh
rn
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان