خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . سقف
2 . سقف زدن
[اسم]
roof
/ruːf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
سقف
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سقف
آسمانه
مترادف و متضاد
ceiling
floor
1.He climbed onto the roof.
1. او تا سقف بالا رفت.
2.Put the luggage on the roof of the car.
2. چمدان را روی سقف ماشین بگذار.
3.The house has a flat roof.
3. خانه یک سقف صاف دارد.
[فعل]
to roof
/ruːf/
فعل گذرا
[گذشته: roofed]
[گذشته: roofed]
[گذشته کامل: roofed]
صرف فعل
2
سقف زدن
طاق زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
سقف زدن
تصاویر
کلمات نزدیک
rood screen
ronnie
rondo
ronald
ron
roof garden
roof rack
roof terrace
roofed
roofing
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان