خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . گرد
2 . دور
3 . معاینه (روزانه بیماران توسط دکتر)
4 . راند (مسابقه)
5 . گشت روزانه
6 . دور زدن
[صفت]
round
/rɑʊnd/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: rounder]
[حالت عالی: roundest]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گرد
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چرخی
مدور
گرد
کروی
مترادف و متضاد
circular
ring-shaped
spherical
a round plate/table/face
بشقاب/میز/صورت گرد
[حرف اضافه]
round
/rɑʊnd/
2
دور
حول
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور
1.The earth moves round the sun.
1. زمین دور خورشید میگردد.
[اسم]
round
/rɑʊnd/
قابل شمارش
3
معاینه (روزانه بیماران توسط دکتر)
1.Dr. Green was on her daily ward rounds.
1. دکتر "گرین" مشغول معاینه روزانه بیماران بخش بود.
4
راند (مسابقه)
دور
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور
the third round of the boxing match
راند سوم مسابقه بوکس
5
گشت روزانه
دور
1.The mail carrier starts his round at seven o'clock.
1. پستچی گشت روزانهاش را ساعت هفت شروع میکند.
[فعل]
to round
/rɑʊnd/
فعل گذرا
[گذشته: rounded]
[گذشته: rounded]
[گذشته کامل: rounded]
صرف فعل
6
دور زدن
1.The ship rounded the cape and sailed north.
1. کشتی دماغه را دور زد و به سمت شمال حرکت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
rough out
rough
rouge
rotund
rottweiler
round-shouldered
round-trip ticket
round down
round off
round out
کلمات نزدیک
roulette
roughshod
roughness
roughneck
roughly
round about
round brackets
round down
round face
round neck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان