1 . نمونه 2 . نمونه برداری کردن
[اسم]

sample

/ˈsæmpl/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نمونه الگو

معادل ها در دیکشنری فارسی: اِشانتیون نمونه ماکت مسطوره
مترادف و متضاد example model prototype specimen
  • 1.a blood sample
    1. نمونه خون
  • 2.a free sample of chocolate
    2. یک نمونه رایگان از شکلات
  • 3.a random sample of voters
    3. یک نمونه تصادفی از رای‌دهندگان
[فعل]

to sample

/ˈsæmpl/
فعل گذرا
[گذشته: sampled] [گذشته: sampled] [گذشته کامل: sampled]

2 نمونه برداری کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نمونه گرفتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان