خانه
• انگلیسی به فارسی
• آلمانی به فارسی
• فرانسه به فارسی
• ترکی استانبولی به فارسی
★ دانلود اپلیکیشن
صرف فعل
درباره ما
تماس با ما
☰
1 . انفصال
[اسم]
schism
/ˈskɪzəm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
انفصال
جدایی، تفرقه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تفرقه
چنددستگی
مترادف و متضاد
split
1.By 1914 the party was dangerously close to schism.
1. تا سال 1914، حزب به طرز خطرناکی نزدیک به جدایی بود.
2.the threat of a schism within the Church
2. خطر تفرقه درون کلیسا
تصاویر
کلمات نزدیک
scherzo
schemer
scheme
schematic
schema
schist
schizophrenia
schizophrenic
schmidt
schmuck
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان